شیعه یعنی؛نار و نور؛بشنو از نی چون حکایت می کندشیعه را در خون روایت می کندشعه یعنی؛یک بیابان بی کسیغربت صد ساله،بی دل واپسیشیعه یعنی؛یک بیابان جستوجوشیعه یعنی؛ هجرت من تا به اوشیعه یعنی؛دست بیعت با غدیربارش ابر کرامت بر کویرشیعه یعنی؛عدل،احسان و وقارشیعه یعنی؛انحنای ذوالفقارشیعه یعنی؛تندر آنش فروزشیعه یعنی؛زاهدشب،شیر روزشیعه یعنی؛سابقون السابقونشیعه یعنی؛یک طنین عصیان و خونشیعه باید آب ها را گل کندخط سوم را به خون کامل کندخط سوم؛خط سرخ اولیاستکربلا بارزترین منظور ماستشیعه یعنی؛هفت خطی در جنونشیعه طوفان می کند در کاف و نونشیعه یعنی؛بازتاب آسمان بر سر نی جلوه ی رنگین کمانشیعه یعنی؛امتزاج نار و نورشیعه یعنی؛راس خونین در تنورشیعه یعنی؛هفت وادی اضطرابشیعه یعنی؛تشنگی در شط آبشیعه یعنی؛شوق،یعنی انتظارصاحب آئینه تا صبح بهارشیعه یعنی؛سالک پا در رکابتا که خورشید افکند از رخ نقابشیعه یعنی؛دعبل چشم انتظارتا کشد بر دوش خود چل سال دارشیعه یعنی؛میثم و دار عروجشیعه یعنی؛زید هنگام خروجشیعه یعنی همچو اشعار کمیتسر زند بر خاک پای اهل بیت(ع)